دریافتن مزۀ آب هفت دریا – داستان ذن
روزی از روزها، یکی از شاگردان «ذن» از استاد «ها کویین» سئوال کرد: «چگونه میشود از جزء به کل رسید […]
روزی از روزها، یکی از شاگردان «ذن» از استاد «ها کویین» سئوال کرد: «چگونه میشود از جزء به کل رسید […]
در زمانهای قدیم، در کشور چین، بعدازظهر یکروز، مادری که سرشار از عشق به پسرش بود، به آرامی مشغول پشمریسی
به نام حضرت دوست، که هرچه هست و نیست، همه از آن اوست» نهج الجامع (سخنان حکمت آموز جامع) ۱-
یک فرمانده جنگآور معروف ژاپنی به نام «نوبو ناگه»(Nobu naga) با اینکه تعداد سربازانش به یکدهم نفرات دشمن هم نمیرسید،
سربازی به نام «نوبوشیج»(No bu shige) نزد استاد ذن «هاکوئین»(Ha kuin) آمد و پرسید: آیا وجود بهشت و جهنم حقیقت
شاگردی از مکتب «تِندای»(Ten dai) که از مکاتب فلسفی بودیسم است، به اقامتگاه استاد ذن، «گاسان»(Ga san) آمد، تا نزد
یک شب که استاد ذن «شیچیری کوجون»(Shi chi ri Ko jun) آیات مقدّس میخواند، دزدی شمشیر بهدست، به کلبهاش وارد
رهروان ذن، عهد میبندند که، تا حد کشته شدن بهدست استاد، از آموختن دست برندارند. رسم بر این است که
«ذنگِتسو»(Zen get su) استاد بزرگ ذن، در دوران «تِ آنگ»(T`ang) در کشور چین میزیست. او پند و اندرزهای مفیدی برای
سالها پیش، در کشور چین، دو دوست بودند که یکی با استادی و مهارت چنگ مینواخت و دیگری با دقت