خدا را به من نشان بده – داستان ذن

شخصی به نزد حضرت امام جعفر صادق آمد و گفت: «خدا را به من نشان بده.»
حضرت امام جعفر صادق فرمودند: «مگر نشنیده‌ای که حضرت موسی را گفتند: «لَن ترانی» (ای کاش می‌توانستیم خدا را ببینیم).»
مرد گفت: «آری، اما این ملّت حضرت محمّد است‌که یکی فریاد می‌کند: « رَای قَلبی ربـّی»(من پروردگارم را با قلبم می‌بینم). دیگری نعره می‌زند که: «لَم اعبُد رَبـّا لَم ارَهُ»(من نمی‌پرستم پروردگاری را که نمی‌بینم).»
حضرت امام جعفر صادق  فرمودند: «او را ببندید و در رودخانۀ دجله اندازید.»
یاران امام، آن‌شخص را بستند و در رودخانۀ دجله انداختند. وقتی از زیر آب بالا آمد، گفت: «ای امام ، به فریادم برس.»
امام گفتند: «سرش را زیر آب کنید.»
یاران امام، سر آن‌ شخص را زیر آب کردند و بعد از مدتی، باز دوباره بالا آوردند. آن شخص گفت: «ای امام، به فریادم برس.»
امام گفتند: «سرش را زیر آب کنید.»

همینطور، چندین‌بار تکرار شد، و هر بار، آن‌شخص از حضرت امام جعفر صادق کمک می‌خواست، و در آن لحظاتی‌که سرش زیر آب بود مقدار زیادی آب می‌خورد. چون از همه‌کس و همه‌چیز ناامید شد، و وجودش همه غرق شد، و امید از خلایق قطع کرد؛ در آن لحظه‌ای که سرش بالا آمد، گفت: «ای خدا، به فریادم برس.» وقتی حضرت امام جعفر صادق  این ماجرا را دیدند، به یاران خود گفتند: «او را از آب خارج کنید.»

یاران امام آن‌شخص را از داخل رودخانه بیرون کشیدند. بعد از مدتی‌که آن‌شخص حالش به‌حالت معمولی و عادی برگشت، حضرت امام جعفر صادق گفتند: «ای مرد؛ حق را دیدی؟»
آن‌شخص گفت: «تا آن موقع که از دیگران کمک می‌خواستم، در حجاب بودم. زمانی‌که به کلی پناه به او بردم، و درمانده و مضطر شدم، روزنه‌ای در درون دلم گشاده شد، آنجا را به‌دقت نگریستم، آنچه‌که در تمام زندگیم می‌جستم، همه را در آنجا مشاهده کردم؛ و تا درماندگی و خضوع و اضطرار نبود، آن‌لحظه هم نبود. به‌قول معروف: «اَمَّن یُجیب‌المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ»(آیا آن کیست که دعای بیچارگان مضطر را به اجابت می‌رساند، و رنج و غم آنان را برطرف می‌سازد)[قرآن کریم «سورۀ نمل – آیۀ ۶۲].»
حضرت امام جعفر صادق  گفتند: «تا موقعی‌که اسم مرا صدا می‌زدی، دروغگو و کاذب بودی. اکنون آن روزنه را در پیش خود نگاه‌دار، که تمام مُـلک و مَـلکوت و هستی خداوند در آنجاست.»

مهم: وقتی به زندگی بزرگان دین (س) و پیامبران الهی  و مخصوصاً ائمۀ اطهار نگاه اجمالی بیاندازید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم می‌شوید که؛ آنها بهتر از هر کس دیگری به خداوند متعال نزدیک‌تر بوده و هستند. زیرا وجودشان پُر از فیض و برکت الهی می‌باشد.

داستان واقعی بالا به‌قدری گویا و قابل لمس می‌باشد که دیگر احتیاجی به توضیح بیشتر ندارد. ولی برای بعضی از موضوعات، باید روی آنها بیشتر تعمق و تفکر و تفحص نمود. همان‌طوری‌که در داستان بالا مشاهده نمودید، تا موقعی‌که شخص شکاک، در موقع خطر، اسم بندۀ خدا را صدا می‌زد، هیچ‌گونه نتیجه‌ای نمی‌گرفت؛ ولی، زمانی‌که بطور کامل، از تمامی مخلوقات دست یاری و کمک خواستن را کوتاه کرده و فقط در حالت درماندگی به او (الله) پناه برد، در آن‌زمان بود که روزنه‌ای از نور الهی، در درون دلش تابیدن گرفت، و باعث شد که حجاب از جلوی چشمانش کنار رفته، و بتواند خداوند رحمان و رحیم را با چشمان دل و بصیرتش مشاهده نماید. در واقع، تا درماندگی و خضوع و اضطرار نباشد، آن‌لحظۀ روشنایی هم بوجود نخواهد آمد.

توجه: در جملۀ بالا، کلمۀ مضطر یعنی: آن کودکی که در شکم مادر، بیمار است، و مادر از بیماری او بی‌خبر! آن کودک در آن تاریکیِ رَحِم، از بیماری بنالد، و جز خداوند هیچ‌کس از حال او نداند! و از خداوند زاری و نالۀ کودک را بشنود، و به‌رحمت و رأفت خود، در دل مادر افکند تا آن غذا که درمان کودک است، به آرزو بخواهد و بخورد، و کودک از آن بیماری شِفا یابد.

شاعر شیرین سخن می‌‌گوید:
«در ناامیدی بَسی اُمید است پایان شب سیه، سپید است»

استاد حکیم می‌فرماید:
«کسی‌که در راه رضای خداوند متعال، خود را «فنا فِی‌الله» می‌کند؛ خداوند بخشنده و مهربان، آن‌شخص را به مقام «بقاء‌الله» بالا می‌برد؛ آنگاه، معرفت و حکمت و حقیقت و آگاهی و نور الهی، در ظاهر و باطنش، متجلّی و نمودار می‌شود.»

نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های ذن جامع

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۲ میانگین: ۵]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا