در زمانهای قدیم، در کشور چین، بعدازظهر یکروز، مادری که سرشار از عشق به پسرش بود، به آرامی مشغول پشمریسی بود.
ناگهان مردانی به خانۀ او هجوم آوردند، و فریاد زدند:
«پسر شما یک جانی است! او همینحالا یکنفر را به قتل رسانده!»
مادر که اصلاً باور نکرده بود، حتی چرخش را هم متوقف نکرد، و به نخریسی ادامه داد. بعد مرد دیگری آمد که او هم این مطلب را تأیید کرد: «بله! بله! او کشته است!»
اما مادر در آرامشکامل بهکار خود ادامه داد؛ فقط گفت: «نه، من به پسرم ایمان دارم.»
مدتی بعد، معلوم شد که این اخبار غلط بوده و صحت نداشته است.
هنگامیکه ایمان و اعتماد حقیقی بین والدین و فرزندان، شوهر و زن، شاگرد و استاد، و … وجود نداشته باشد، شیطان از راه میرسد!
اما یک صمیمیت حقیقی، خودش را به نمایش نمیگذارد، تعریف نمیشود، خودش را علنی نمیکند، نیازی به گواهی ندارد! هیچ لازم نیست اعلان شود. دوگانگی در میان نیست.
مهم: وقتی به داستان واقعی بالا بیشتر تعمق و تفکر نمایید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم میشوید که؛ اگر دو نفر همدیگر را خیلی خوب بشناسند، و بههمدیگر ایمان داشته و صمیمیت حقیقی بین آنها برقرار باشد؛ مطمئناً جایی برای شیاطین باقی نمیماند که رابطۀ بین آنها را بهوسیلۀ شک و تردید بهم زنند. در واقع، شک وقتی میآید که ایمان از آنجا بروند. کسانیکه با ایمان قوی در راه رضای خداوند متعال حرکت مینمایند، آنچنان ایمان و اعتماد حقیقی به همراهان خود پیدا میکنند، که دیگر شیطان نمیتواند بههیچ وجه شک و تردید و دودلی را بین آنها رواج دهد.
استاد حکیم میفرماید:
«هرگاه شک از طریق فکر وارد قلب گردد، ایمان و نور از قلب بیرون رود.»
در داستان بالا، مادر باایمان و باتقوایی را میبینید که زیربنای زندگیاش را براساس خودشناسی و خداشناسی، پیریزی کرده است. او در حالیکه، هم مشغول کار روزانه برای گذران زندگی خود و خانوادهاش بود، و هم در حال عبات و ذکر خداوند قادر مطلق، زمانیکه یکنفر میآید و خبر بدی را میدهد، که حاکی از قاتل بودن پسرش میباشد؛ آن مادر فداکار حتی یکلحظه هم برنمیگردد. زمانیکه نفر دوم میآید و همان خبر را میدهد، آن مادر باایمان، فقط میگوید که: «نه، من به پسرم ایمان دارم. او قاتل نیست.» بعد از گذشت مدت زمانی، معلوم میشود که این خبر غلط بوده، و صحت نداشته است.
وقتی در بارۀ داستان بالا بیشتر تعمق و تفکر نمایید؛ متوجۀ این موضوع خیلی مهم میشوید که؛ آن بچه در دامان این مادر باتقوی و باایمان پرورش یافته است. در واقع مادر، پسرش را طوری تربیت کرده بود که با اصول خودشناسی و خداشناسی هماهنگ باشد. اگر کسی به این اصول آشنایی داشته باشد، مطمئناً حق دیگران را رعایت مینماید. و اگر کسی حق دیگران را رعایت کند، دیگر هیچگونه خطایی از او سر نمیزند.
بههمین دلیل بود که آن مادر، حرفهای دیگران را مورد پسرش قبول نکرد، و حتی کوچکترین شکّی هم در دلش پدیدار نگردید. زیرا، پسرش را به بهترین نحو ممکن، و با ایمان و تقوای الهی، پرورش و تربیت نموده بود. در واقع، صمیمیت حقیقی و ایمان قوی، از درونِ قلبِ سلیمِ انسانِ مؤمن تراوش میکند.
استاد حکیم میفرماید:
«صمیمیتِ حقیقی و ایمان قوی، تنها از درونِ قلبِ سلیمِ انسانِ مؤمن، تراوش میکند.»
اگر پدر و مادر خانواده، بهدنبال رزق و روزی حلال رفته، و با اخلاق نیکو و پسندیده در راه رضای خداوند متعال حرکت نمایند، مطمئناً فرزندانشان هم به بهترین نحو ممکن، در دامان عشق الهی و صمیمیت حقیقی و با ایمان قوی تربیت و پرورش مییابند.
نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های ذن جامع