طریقت هنرهای رزمی جامع

راز مبارزه – داستان ذن

استاد و راهبری پُر اندیش، برای ملاقات شاگردانش به مسافرت‌های زیادی اقدام می‌نمود، تا از ایشان در گوشه‌های دور افتاده دلجویی نماید، و در برابر مشکلات جدید، اندیشه‌ای تازه به آنها ببخشد.

در یکی از سفرها، به شاگرد و رهروی برخورد کرد که بدون آنکه وی را دیده باشد، مرید او گشته بود، و با صرف زحمات بسیار و قبول مشقات بی‌شمار، اصولی کم از تعالیم استاد را آموخته ، و آن‌را به مردم منطقۀ خود آموزش می‌داد.

رهرو با عزت و احترام فراوان استاد را پذیرا شده، و در مراقبت از وی مجاهدت فراوان نمود، و استاد نیز از دیدن شاگرد نادیده بسیار خوشحال گشت، و به او اجازه داد تا هر سئوالی برایش پیش آمده است، طرح نماید. جوان پس از اندکی تفکر، سر بلند کرده و به استاد، با شرمندگی چنین گفت: «ای استاد بزرگ، در این سرزمین، رقیبان زیادی وجود دارند که هر یک از آنها در مبارزۀ تن به تن بسیار مهارت دارند، و سعی بسیاری در جلوگیری از کار من می‌نمایند، و من ناچارم تا با آنها مبارزه کنم. لیکن من با این جثۀ کوچکم، چگونه می‌توانم در مبارزه فائق آیم؟»

استاد اندکی سکوت نمود و به تفکر فرو رفت؛ آنگاه در خطاب به رهرو چنین گفت: «بسیار خوب، فردا خود را برای رزم آماده کن، تا در نقطه‌ای دور از چشم مردم، راز مبارزه را به تو آموزش دهم.»

فردای آن روز، استاد و شاگرد، در محلی دور افتاده، مراحل آموزش را آغاز کردند. استاد به رهرو گفت: «به «ذن» در آی.» و رهرو به‌حالت «ذن» بر زمین نشست و تمامی حواس خود را بر سخنان استاد متمرکز نمود. آنگاه استاد تمامی انرژی خود را به‌صورت آگاهی نورانی درآورده، و با سِحر کلام گفت: «آیا، پلنگ به فرزندان خود راه و رسم مبارزه‌کردن را می‌آموزد؟» ناگاه شاگرد که به روشن‌بینی رسید، از جا جسته، و با حالتی سرشار از انرژی و عشق، فریاد برآورد: «ممنونم استاد، آموختم.» در این‌لحظه، استاد لبخندی بر روی لبانش نقش بست.

بعدها، از استادی در سرزمین دور سخن می‌راندند، که با آنکه جثۀ کوچکی داشت، ولی دشمنانش از نام او لرزه بر اندامشان می‌افتاد، و همه‌جا از نحوۀ مبارزۀ او تعریف می‌کردند، که چگونه با تمام اعضای بدنش مبارزه می‌کند.

مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظری اجمالی بی‌افکنید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم می‌شوید که، آنها به‌قدری دوستدار بالا بردن سطح آمادگی «جسمی و ذهنی و روحی» شاگردان و مخصوصاً کسانی‌که خالصانه دنبال کسب معرفت و آگاهی می‌رفتند، بودند؛ که وقتی به شاگردی متواضع برخورد می‌نمودند، و احساس می‌کردند که باید به آن کمک کنند، به‌وسیلۀ متمرکز کردن انرژی و آگاهی خود و انتقال‌دادن آن به‌صورت سِحر کلام، شاگرد را در یک لحظه، به سطح آگاهی بالاتری هدایت می‌نمودند. توسط همین انرژی‌های اساتید است که شاگردان امروزی به اساتید فردا تبدیل می‌شوند.
وقتی به داستان واقعی بالا بیشتر تعمق و تفکر نمایید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم می‌شوید که:
اولاً: اساتید واقعی، برای ملاقات شاگردان‌شان به مسافرت‌های زیادی اقدام می‌نمودند، آن‌هم به این‌دلیل که از آنها در گوشه‌های دور افتاده دلجویی کرده، و به سئوالات‌شان جواب صحیح دهند تا به گمراهی و بی‌راهه کشیده نشوند.
دوماً: در بعضی از سفرها که توسط اساتید دانا صورت می‌گیرد، شاگردان مستعدی که حتی اساتید را ندیده‌اند و عاشقانه و با کوچک‌ترین امکانات و معلوماتی که از طُرق مختلف کسب می‌کنند، و با ریاضت مشغول تجربه و آزمایش آن تکنیک‌ها می‌شوند را شناسایی کرده، و با توجه به ظرفیت‌شان، آنها را به سَمت تکامل «جسمی و ذهنی و روحیِ»شان هدایت نمایند.
سوماً: اساتید طریقت دانایی، توسط انرژی‌های درونیِ اشخاص، آنها را شناخته، و به ‌کمک انرژی‌های درونی و آگاهی‌های کیهانی و الهی خود، هدایت‌شان می‌نمایند.

در انتهای داستان واقعی بالا، می‌بینیم که شاگرد با یک شوک انرژیِ استاد دانا، به یک استاد قوی و ماهر تبدیل می‌گردد. در واقع، فقط یک گفت‌وگوی ساده مابین استاد و شاگرد رَد و بَدل نگردید، بلکه در همین صحبت کوتاهِ استاد، دنیایی از انرژی و عشق و معرفت و آگاهی و امید بود که توسط سِحر کلام به شاگرد انتقال پیدا کرد و او را به سطحی از آگاهی بالاتر هدایت نمود. استاد، در واقع اَسرار مبارزه را به‌صورتی ساده، ولی با انرژی زیاد (انرژی درونی استاد) به شاگردش انتقال داد. «انرژی درونی استاد» اگر به‌داخل بدن کسی نفوذ کند، مطمئناً آن‌شخص بدون اینکه کوچک‌ترین زحمتی را نسبت به آن علم کشیده باشد، وارث آن مقدار از «انرژی استاد» خواهد شد؛ طوری‌که در مدت زمان بسیار کوتاه، اطرافیانِ آن‌شخص، تغییرات ناگهانی و شگرفی را مشاهده خواهند کرد. این نکته را باید در نظر داشت؛ «انرژی هیچ‌گاه از بین نمی‌رود، بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل خواهد شد.» این است قانون انرژی خلقت.

استاد حکیم می‌فرماید:
«اگر شاگرد سیرِ اِلی‌الله، بال‌های علم و عمل خود را به‌دست فرامین و دستورات استاد خود بسپارد؛ مطمئناً استاد، شاگرد را به‌طرف نورِ الهی که هدف نهایی و تکامل هر انسانی می‌باشد، خواهد رساند.»

استاد حکیم می‌فرماید:
«اگر مقداری از «انرژی درونی استاد» داخل بدن کسی نفوذ کند، مطمئناً آن‌شخص بدون کوچک‌ترین زحمتی، وارث آن مقدار از «انرژی استاد» خواهد شد؛ طوری‌که در مدت‌زمان بسیار کوتاهی، اطرافیان آن‌شخص، تغییرات ناگهانی و شگرفی را در او مشاهده خواهند کرد. این نکته را باید در نظر داشت که؛ «انرژی هیچ‌گاه از بین نمی‌رود، بلکه از شکلی به شکل دیگری تبدیل خواهد شد.» این، قانون انرژی خلقت است.»

استاد حکیم می‌فرماید:
«اساتید طریقت هنرهای رزمی جامع، به‌قدری دوستدار بالا بردن سطح آمادگی «جسمی و ذهنی و روحی» شاگردان و مخصوصاً کسانی‌که خالصانه دنبال کسب معرفت و آگاهی می‌روند، می‌باشند؛ که وقتی به شاگردی متواضع برخورد می‌نمایند، و احساس می‌کنند که باید به آن کمک کنند، به‌وسیلۀ متمرکز کردن انرژی و آگاهی خود و انتقال‌دادن آن به‌صورت سِحر کلام، شاگرد را در یک لحظه، به‌سطح آگاهی بالاتری هدایت می‌نمایند. توسط همین انرژی‌های اساتید است‌که شاگردان امروزی به اساتید فردا تبدیل می‌شوند.»

استاد حکیم می‌فرماید:
«اساتید طریقت دانایی، توسط انرژی‌های درونیِ اشخاص، آنها را شناخته، و به کمک انرژی‌های درونی و آگاهی‌های کیهانی و الهی خود، هدایت‌شان می‌نمایند.»

نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های حکمت آموز جامع

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۰ میانگین: ۰]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا