استاد «سِر ماتو»(Ser matto) حالت اسرارآمیزی داشت. همواره هالهای از ابهام بر گِرد شخصیت او کشیده شده بود؛ به گونهای همواره بهصوررت افسانه از او یاد میشد، حال آنکه بسیار راستگو و بیپرده بود، و برای مخفیکردن، هیچ احترامی قائل نبود. از اینرو، هر مطلب مخفی را برای همه اِفشا میکرد، حتی کوچکترین آنها را، چنانکه همواره یاران خودخواهِ وی، از این مسئله بسیار ناراحت و نگران بودند.
بارها میشد که رازی را به منظور خودنمایی و بهطور محرمانه با وی درمیان میگذاشتند، و لیکن او در جمعی همگانی آنرا بر زبان میراند. آنان با در میان گذاشتن راز، قصد ایجاد یک حوزه رابطۀ خصوصیای را با استاد خویش داشتند؛ ولی او به یک جامعۀ صمیمانه بیشتر احترام میگذاشت.
از اینرو راز را فاش مینمود، و سپس با چهرهای مهربان، ساده و با ظاهر احمقانه، و در واقع از روی زیرکی میگفت: «آه، عُذر میخواهم که این مطلب را گفتم، شنوندگان حتماً این مطلب را نشنیده خواهند گرفت!»
مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظری اجمالی بیافکنید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم میشوید که، آنها بهقدری دوستدار جامعهای صمیمانه و به دور از خودخواهی و پنهانکاری بودند، که به کسی از اطرافیان خود اجازه نمیدادند که در نزد آنها از این نوع برخوردها سوء استفاده نمایند.
وقتی به داستان واقعی بالا بیشتر تعمق و تفکر نمایید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم میشوید که:
اولاً، استاد دانا بسیار راستگو بود.
دوم اینکه، استاد مطالب مخفی را که شاگردان فرصتطلب برای خودخواهی خود به استاد میگفتند، همه را افشا میکرد، حتی کوچکترین آنها را.
سوم اینکه، استاد آگاه، از یک جامعۀ صمیمی و سالم، بیشتر از یک جامعۀ خودخواه و محرمانه، با پنهانکاریهای خصوصی و مخوف و فاسد و ناسالم، راضی بود.
چهارم اینکه، استاد حکیم با حالتی مهربان و با ظاهری احمقانه، ولی در واقع از روی زیرکی و حکمت، تمامی رازهایی را که باعث فاسد کردن اطرافیان و شاگردانش میگردید، فاش میکرد. زیرا بهترین روش برای برطرفکردن مشکلات این چنینی، فقط با اینحالت میسر است.
پنجم اینکه، استاد بهخاطر اینکه اطرافیانش کمتر از دست او برنجند، به آنها میگفت: «آه، معذرت میخواهم که این مطلب را گفتم، شنوندگان حتماً این مطلب را نشنیده خواهند گرفت!» در واقع، استاد آگاه و دانا و حکیم، با روشی مناسب که با حالتی مهربان و ظاهری احمقانه، و در نهایت بعد از گفتن تمامی مطالبی که باید گفته میشد، از روی زیرکی عذرخواهی نموده، که باعث تحریک بیش از حد افراد فاسد و فرصتطلب نگردد. زیرا که نتیجهاش معکوس خواهد شد. یعنی در واقع با خنده و شوخی و حالتی احمقانه، تمامی مطالب مهم را به دیگران گفتن، بدون این که آنها را بیش از حد توانشان تحریک خصمانه نماید. در واقع بیشتر بزرگان، مطالبشان را بهصورت غیرمستقیم به مخاطبین خود میگفتند، بهطوری که آنها متوجۀ اشتباهات خود شده، و بهفکر اصلاح آن باشند. اگر در جامعهای، رئیس و بزرگ آن جامعه جلوی افراد موقعیتطلب و خودخواه و فرصتطلب و فاسد را هر چه سریعتر نگیرد، آن جامعه را سایهای از ناامنی و یأس و ناامیدی و فساد و خشونت گرفته، و روز به روز سیر قهقرایی و نزولی را طی خواهد کرد، و در نهایت جامعه نابود میگردد. بههمین خاطر، این استاد دانا و آگاه و حکیم، با روشی کاملاً مؤثر و کاربردی، جلوی این افراد فرصتطلب را از همان بدو تولّد گرفت، و به هیچوجه ممکن اجازۀ رُشد و پخششدن و قدرتگرفتن به آنها را در جامعۀ طریقت دانایی نمیداد. زیرا اگر این افراد سودجو در جامعه رشد نمایند، مطمئن باشید که افراد پاک و مخلص و کاردان و متخصّص و متعهد، خوشان را ازکارهای اصلی کنار کشیده، و بعد از مدت زمانی، مسئولان آن جامعه را بیخردان و چاپلوسان و فرصتطلبان و فاسدین تشکیل میدهند. اگر کار جامعه به اینجا بکشد، نباید از آن جامعه ترقی و پیشرفت و سلامتی انتظار داشت.
حضرت امام علی میفرمایند:
«راستی و درستی در گفتار و عمل، سبب اصلاح همه چیز و همi کارها خواهد بود، و ناراستی و دروغگویی در گفتار و عمل، سبب فساد و تباهی همه چیز خواهد شد.»
(میزانالحکمه – جلد ۵ – صفح ۲۸۵)
نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های حکمت آموز جامع