رهروان ذن، عهد میبندند که، تا حد کشته شدن بهدست استاد، از آموختن دست برندارند. رسم بر این است که انگشت اشاره دست راست خود را با سوزن سوراخ کرده، و آنگاه عهدنامه را با خون و اثر انگشت خود مُهر کنند. در آنزمان، چنین عهدی بهصورت یک امر عادی در آمد. و از اینرو، رهرویی که بهدست استاد ذن «اِکیدو»(Eki do) کشته شد، شهید عنوان گشت.
«اِکیدو» معلمی سختگیر بود. رهروان از وی میترسیدند. یکی از آنها هنگام بهصدا در آوردن زنگ بزرگ بهمنظور اعلام وقت، چشمش به دختری طنّاز در حال عبور از جلوی دروازه دیر (محل عبادت راهبان) افتاد، و در شمارش تعداد ضربههای زنگ اشتباه کرد.
در همان لحظه «اِکیدو» که درست پشت سر او ایستاده بود، چنان ضربهای بر وی وارد آورد که سبب مرگش شد.
قیم رهرو پس از شنیدن حادثه، مستقیماً نزد «اِکیدو» رفت و چون میدانست که وی را نباید سرزنش نماید، خشونت او را در تعلیم مورد تحسین قرار داد. نظر و روش «اِکیدو» چنان بود که گویی رهرو هنوز زنده است.
پس از این واقعه، استاد ذن «اِکیدو» توانست زیر نظر خود، بیش از دَه (۱۰) جانشین تربیت و به روشنایی برساند که رقمی کاملاً بیسابقه است.
مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظری اجمالی بیافکنید، متوجه این موضوع خیلی مهم میشوید که، آنها برای بهثمر رسیدن شاگردان خود، از تمامی راههای ممکن استفاده میکردند. برای آنها هیچ چیز مهمتر از به آگاهی و روشنایی رسیدن رهروان نبود. بهخاطر همین موضوع، یک استاد دانا و خردمند که به درجۀ روشنایی میرسید، تمامی وقت و نیروی خود را صرف رُشد شاگردان خود مینمود. دقیقاً مثل یک کشاورز که از صبح تا شب مراقب رُشد و نمو درختان خود میباشد. و اگر روزی یک درخت از بین برود، آنرا از ریشه کنده و بهجای آن یک نهال پاک و تمیز میکارد، تا در نهایت به یک درخت تنومند با میوههای خوب و خوشمزه و قابلاستفاده برای خود و دیگران تبدیل شود. یک استاد واقعی هم مثل کشاورز، شبانهروز مواظب رهروان خود میباشد. زیرا یکلحظه غفلت، باعث خرابی و آفت آنها میگردد. از اینرو سختگیری در کارها لازم و ضروری میباشد. اساتید به چند گروه تقسیم میشوند: یک گروه فقط اسم استاد را یدک میکشند و فقط از شاگردان و رهروان خود انتظار دارند که شهریه خود را پرداخت کرده و از استاد خود به بزرگی یاد کنند؛ همچنین از چاپلوسی هم بدشان نمیآید. یک گروه هم فقط بهفکر خودشان هستند، و فقط خودشان را از لحاظ تکنیکی و تجربه بالا میبرند و اصلاً راضی نمیشوند که شاگردان خود را هم به سطح بالاتری بکشند، یعنی از علمشان فقط برای بالا بردن سطح و توان خود استفاده میکنند. یک گروه هم علاوه بر بالا بردن تجربه و علم و تکنیک خود، دست شاگردان را گرفته، به آنها آموزش اصلی را هم میدهند. این اساتید، از اینکه میبینند شاگردانشان به سطوح بالاتر ارتقاء مییابند خوشحال میشوند. یک گروه دیگر از اساتید هم هستند که مأموریت از طرف خداوند رحمان و رحیم دارند تا دست همۀ اقشار جامعه و بشریت را بگیرند و آنها را بهطرف تکامل الهی و خودشناسی و خداشناسی و معرفت و حقیقت الهی سوق دهند، ما آنها را به نام پیامبران و امامان و اولیاءالله (س) میشناسیم.
بعضی از اساتید، انسانها را بهطرف دنیا و مادیات سوق میدهند. بعضی از اساتید هم انسانها را بهطرف آخرت و معنویات سوق میدهند. و بعضی از اساتید هم انسانها را به تعادل یعنی دنیا و آخرت، مادیات و معنویات سوق میدهند.
استاد واقعی کسی است که تمام فکر و ذکر و کارش را روی پرورش واقعی شاگردان خود متمرکز دهد. آنهم برای بهروشنایی رسیدن آنها در راه رضای خداوند متعال، یعنی خودشناسی و خداشناسی. زیرا خداوند انسانها را برای رسیدن به همین مرحله خلق نموده است، یعنی خودشناسی و خداشناسی. که در نهایت بعد از خداشناسی مرحلۀ حمد و ثنا و عبادت خالصانه خداوند متعال میباشد. اگر در این راه یعنی خودشناسی و خداشناسی کسی کشته شود، آن شخص شهید است. زیرا در راه رسیدن به خداوند متعال، عمر خودش را از دست داده است.
استاد حکیم میفرماید:
«اساتید توسط نور هدایت کنندۀ درونی و الهیِ خود، اطرافیان را تحت تأثیر اشراقِ الهی قرار داده و هدایت میکنند.»
نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های ذن جامع