ذن

هشت باد زمینی – داستان ذن

«سوتنگ ‌پو»(Sutung Po) شاعر بنام خاندان سلطنتی «سونگ»(Sung)، یک بودایی سرسپرده بود. دوست نزدیکی داشت به اسم «فو یینگ»(Fo ying) از استادان شهیر ذن.
دیرِ (محل عبادت راهبان) «فو یینگ» در ساحل شرقی رودخانۀ «یانگ تسه» قرار داشت؛ در حالی‌که خانه شاعر (سوتنگ پو) در کنارۀ غربی آن ساخته شده بود.
روزی «سوتنگ پو» به دیرِ دوست خود رفت. «فو یینگ» در دیر نبود. «سوتنگ پو» که کاری نداشت، همانجا نشست و منتظر ماند. وقتی‌که خسته شد، کاغذی به دست گرفت و با عجله روی آن چیزی نوشت. آخرین کلمات این بود: «سوتنگ پو، بودایی بزرگ که حتی بر اثر هشت باد زمینی هم از جا حرکت نمی‌کند.» پس از این امضاء، باز مدتی ایستاد و چون دوستش نیامد، به خانه بازگشت.

وقتی «فو یینگ» به دیر آمد، نوشتۀ «سوتنگ پو» را دید، و زیر آن نوشت: «چرند! آنچه نوشته‌ای از در کردن باد هم بهتر نیست.» و آنوقت نوشته را برای دوست خود (سوتنگ پو) فرستاد. شاعر با خواندن عبارت اخیر، آن‌چنان عصبی و ناراحت شد که از خانه بیرون آمد، قایقی گرفت، از رودخانه عبور کرد، به دیر آمد، با دو دست «فو یینگ» را چسبید و فریاد برآورد: «تو چه حقی داری که با چنین عبارتی مرا رد و تحقیر می‌کنی؟ آیا من یک بودایی حقیقی نیستم، که جز دِرمه (واقعیت مساوات که هیچ‌گونه تبعیضی بین پست و بلند وجود ندارد) به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهد؟ پس این همه سال کور بودی؟ مرا نمی‌دیدی و نمی‌نشاختی؟»
«فو یینگ» چند دقیقه‌ای به او نظر دوخت. لبخندی زد و گفت: ««سوتنگ پو» کسی‌که مدعی است بر اثر هشت باد زمینی حتی چند سانتی‌متر هم از جا نمی‌جنبد، چگونه است که بر اثر یک باد مختصر من، این همه راه را از آن‌سوی رودخانۀ «یانگ تسه» به این سوی طی کرده است؟»

مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظری اجمالی بی‌افکنید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم می‌شوید که، آنها به‌هیچ وجه‌ممکن با صفاتی همچون خودبزرگ‌بینی و گُنده‌گویی میانه‌ای نداشته‌اند. به‌همین‌ خاطر، وقتی دوست شاعر به خانه استاد ذن می‌رود، و آن نامه را برایش می‌نویسد که: «حتی بر اثر هشت باد زمینی هم از جا حرکت نمی‌کنم.» استاد ذن با جوابی ساده، آن شاعر شهیر را با آن همه بُعد مسافت به آنجا می‌کشاند. استاد ذن می‌خواست به دوست شاعر خود درس زندگی بدهد؛ زیرا، منظور از هشت باد زمینی در مکتب بودایی‌گری، عواملی است که می‌تواند انسان را اسیر خود سازد و وظیفه هر بودایی است که از آنها دوری کند. این عوامل یا آثار عبارت است از: ۱- سود ۲- زیان ۳- افترا ۴- مدح ۵- ترغیب بی‌جا ۶- تمسخر ۷- غم ۸- شادی.

اگر واقعاً آن شاعر به حرف خود ایمان داشت که یکی از اساتید بنام بودایی است، و حتی هشت باد زمینی (۱- سود ۲- زیان ۳- افترا ۴- مدح ۵- ترغیب بی‌جا ۶- تمسخر ۷- غم و ۸- شادی) هم نمی‌تواند آن‌را ذرّه‌ای از جایش تکان دهد، چرا یک حرف خیلی ساده (در کردن یک باد)، او را این همه منقلب نمود، و باعث شد که این همه مسافت را طی کرده و با عصبانبت و خشم گریبان استاد ذن را بگیرد؟ اولاً، کسی‌که به حد والای یک مکتب می‌رسد؛ به‌قدری دانا و عمیق می‌شود که لزومی نمی‌بیند که چنین چیزی را برای کسی، آن‌هم استاد ذِنی که همه چیز را می‌داند بنویسد، و گُنده‌گویی کند. دوماً، کسی‌که به حد والای یک مکتب می‌رسد، به‌قدری با گذشت و صبور می‌شود که لزومی نمی‌بیند که با عصبانیت و خشم گریبان کسی، آن‌هم استاد ذِنی که می‌خواهد به او درس زندگی بدهد را بگیرد.

انسان وقتی به خودش توجه نماید و وارد مرحله خودسازی و خودشناسی بشود، باید اولاً از حرف‌های اضافی و گُنده‌گویی اجتناب کند و دوماً به هیچ‌وجه نباید خیلی زود عصبانی شده و به قول معروف از کوره در رود، آن‌هم به‌خاطر اشتباهاتی که خودش مرتکب شده. لذا قبل از هر کاری باید، اعمال و نیّات گذشته خود را خیلی با دقت و ظرافت مرور نمود و از آن، برداشت درست جهت پیشرفت در کارهای آینده خود نمود.

این داستان به ما خیلی چیزها می‌آموزد، یکی از این چیزها، این مطلب است که هرگاه کسی وارد مرحله خودسازی شد، باید از تعصب دوری کند. زیرا تعصب باعث می‌شود که انسان فکر کند که همیشه حق با خودش است؛ و بعد از مدتی هم صفات پست دیگر به دنبالش خواهد آمد.

استاد حکیم می‌فرماید:
«اساتید باید ابتدا نور هدایت کنندۀ درونی و الهیِ خود را فعّال کرده، و آنگاه توسط آن نورِ اشراق، دیگران را هدایت نمایند.»

نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های ذن جامع

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۱ میانگین: ۵]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا