مزاحم نشوید – داستان ذن

اکثر دروس «جیت کان دو»یِ من («جو هیامز»«Joe Hyams») با استاد «بروس لی» به اتفاق «استرلینگ سیلفانت»، که یکی از موفق‌ترین نمایشنامه‌نویس‌های آمریکا بود، برگزار می‌شد. اغلب پس از اتمام کلاس‌ها، سه‌نفری در حیاط پشتی خانه‌ام می‌نشستیم و مشغول نوشیدن آبمیوه می‌شدیم و استراحت می‌کردیم، و در این‌حین به صحبت می‌پرداختیم. این لحظات کوتاه برای من بسیار ارزشمند بودند؛ زیرا، همیشه من در این نشست‌ها نافع بودم، از این‌رو که هم‌صحبتی با هر یک از آنها باعث بالارفتن بینش و آگاهی‌هایم می‌گشت.
در یکی از همین فرصت‌ها، ما در مورد فرق میان به‌هدردادن وقت و استفاده از وقت، صحبت و گفتگو کردیم. استاد «بروس لی» قبل از همه شروع به صحبت کرد.
او گفت: «استفاده از وقت، به‌معنای گذراندن آن به یک‌صورت مشخص و معین است. ما در طی کلاس، از وقت استفاده می‌کنیم، همان‌طور که حال با صحبت کردن از آن استفاده می‌کنیم. هدر دادن وقت، به‌معنای سپری کردن وقت بدون تفکر و برنامه‌ریزی است. همۀ ما وقت کافی داریم که به‌هدر بدهیم یا از آن استفاده کنیم، و این دیگر بسته به خودمان است که با آن چه‌کار کنیم. ولی هر یک‌لحظه‌ای که می‌گذرد، به‌معنای از دست دادن آن برای همیشه است.»
«استرلینگ» در تصدیق صحبت‌های استاد «بروس لی» گفت: «زمان، کالای بسیار گرانبهایی است که در اختیار داریم. وقت من به لحظات، کارها و معاشرت‌های بی‌شمار تقسیم می‌شود. هر کس که وقتم را بدزدد، این به آن معناست که زندگیم را دزدیده و غارت نموده است؛ زیرا، آنها با گرفتن وقتم، هستی‌ام را از من می‌گیرند. با افزایش سن، بیشتر در می‌یابم که زمان تنها چیزی است‌ که از دست داده‌ام. بنابر این، هر وقت کسی برای ارائۀ طرح و موضوعی به من مراجعه می‌کند، در ابتدا مدت‌زمانی لازم برای انجام دادن آن‌کار را تخمین می‌زنم، و سپس از خود می‌پرسم که آیا می‌خواهم هفته‌ها و یا ماه‌ها را با در نظر گرفتن زمان کمی که در اختیار دارم، صرف این طرح نمایم؟ آیا ارزشش را خواهد داشت، و یا من فقط وقتم را به‌هدر خواهم داد؟ اگر آن موضوع یا طرح ارزش صرف‌کردن وقت را دارد، آن‌را انجام می‌دهم.
در مورد روابط اجتماعی نیز از همین مقیاس استفاده می‌کنم. من اجازه نخواهم داد که مردم وقتم را غارت نمایند. روابط دوستانه‌ام را به افرادی‌که موجبات طیب خاطرم را فراهم می‌سازند و باعث خرسندی و رضایت روحی‌ام می‌گردند، محدود نموده‌ام. لحظاتی در زندگیم وجود دارند که بسیار ضروری می‌باشند؛ یعنی، زمانی‌که هیچ‌نوع کاری را به‌غیر از کارهایی‌که خود انتخاب کرده‌ام، انجام نمی‌دهم.»
پس از آنکه «استرلینگ» صحبت‌هایش را به پایان رسانید، استاد «بروس لی» برای دقایقی به فضا خیره شد. تا اینکه بالاخره لب به سخن گشود، و از من اجازۀ استفاده از تلفن را گرفت.
وقتی برگشت، لبخندی از روی رضایت بر لب داشت، و گفت: «من یک قرار ملاقات را بر هم زدم؛ این ملاقات مربوط به شخصی بود که قصد هدر دادن وقتم را داشت، و کمکی به استفاده از آن وقت، به نحو شایسته به من نمی‌کرد.»
زمانی‌که استاد «بروس لی» جلسه را ترک می‌کرد، رو به «استرلینگ» کرد و گفت: «امروز شما معلمِ من بودید. من برای اولین‌بار فهمیدم که تا به حال، چقدر از وقتم را با بعضی از اشخاص به‌هدر می‌دادم، و تا این‌زمان، متوجۀ غارت هستی‌ام به‌وسیلۀ آنها نگشته بودم، در حالی‌که آنها دقیقاً مرتکب این عمل می‌شدند.»
در آن برهه از زندگیم، دوستان زیادی داشتم که بر حسب عادتی‌که به دیدار من داشتند، هر وقت هوس می‌کردند و مطابق میلشان بود، به دیدن من می‌آمدند، و یا تلفنی مکالمه می‌کردند. چون شغل من (جو هیامز) نویسندگی است، و دفتر کارم در خانه‌ام است، آنها بر این باور بودند که می‌توانند دربارۀ هر موضوعی با من به گفتگو بنشینند. ولی پس از توضیحات استاد «بروس لی» و «استرلینگ»، متوجه شدم که کارِ من استفاده از وقت نبود، بلکه دقیقاً تلف‌کردن وقت بود.
سپس یک تابلوی «مزاحم نشوید!» بیرون دفتر کارم به دیوار آویزان کردم، و همچنین بر روی تلفن هم منشی‌تلفنی نصب کردم. با تعجب، متوجۀ دو برابر شدن بازدهی کارم شدم. بدین‌ ترتیب، گامی به‌سوی کنترل بر نحوۀ استفاده از اوقاتم برداشتم.
یک ضرب المثل چینی می‌گوید:
«زندگی بر روی صفحۀ بزرگی به نام زمان گشوده می‌شود، و با پایان یافتن این صفحه، زندگی نیز تا اَبد پایان می‌یابد.»

مهم: وقتی به داستان واقعی بالا تعمق و تفکر می‌کنیم، این موضوع خیلی مهم را متوجه می‌شویم که؛ بیشتر انسان‌ها فکر می‌کنند که فقط وسایل زندگی و پول و ماشین در دسترس دزدان قرار دارد. در صورتی‌که بیشتر آمار دزدی را اگر بخواهیم بررسی کنیم، می‌بینیم که ما از وقت همدیگر بیشترین دزدی را انجام می‌دهیم، بدون اینکه بعضی وقتها متوجۀ این موضوع باشیم. زیرا دزدی از وقت دیگران اصلاً به تصور نمی‌آید. در صورتی‌که به‌نظر من، بزرگترین دزدی‌ها همین وقت انسان‌ها می‌باشد. زیرا، زمانی‌که بر اثر یک حادثه و یا سانحه، شخصی ثروت و دارایی خودش را از دست می‌دهد، با کمی سعی و تلاش، مجدداً می‌تواند آن چیز را تهیه نماید؛ در صورتی‌که اگر زمان کوتاهی، مثلاً یک ثانیه، را از کسی تلف نمایید، تا آخر عمرش، حتی اگر تمام زندگی خود را خرج این راه کند، نمی‌تواند آن یک ثانیۀ از دست رفته را سرجایش برگرداند. در واقع، زمان تنها چیزی است که اگر از دست برود، دیگر هیچ‌گاه بر نمی‌گردد.

بزرگان می‌گویند:
«وقت طلاست. آن‌را غنیمت بشمارید.»

حضرت امام جعفر صادق می‌فرمایند:
«کسی‌که به زمان و موقعیت آن آگاه باشد، فتنه‌ها و آشوب‌های زمانه، بر او هجوم نمی‌آورد و بر او غالب نمی‌شوند.»

نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب ذن جامع

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۱ میانگین: ۵]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا