یک شب که استاد ذن «شیچیری کوجون»(Shi chi ri Ko jun) آیات مقدّس میخواند، دزدی شمشیر بهدست، به کلبهاش وارد شد. وقتی دزد استاد ذن را دید، به او گفت: پول بده وگرنه میکشمت. استاد گفت: مزاحم من نشو، پول داخل آن کِشو است، و همچنان به خواندن آیات مقدّس ادامه داد.
استاد لحظهای بعد سرش را بالا آورد، و به دزد گفت: همه پولها را نبر، کمی را هم بگذار که فردا برای مالیات بپردازم.
دزد بیشتر سکّهها را برداشت و کمی را هم باقی گذاشت، خواست از در بیرون رود، که استاد گفت: وقتیکه هدیهای دریافت میکنی، حداقل تشکرکن. دزد از او تشکر کرد و پی کار خود رفت.
چند روز بعد دزد را در حال دزدیکردن گرفتند، او ضمن اقرار به گناهان و دزدیهای خود، سرقت پول از استاد ذن «شیچیری» را نیز افشاء کرد. دادگاه، استاد «شیچیری» را برای شهادت احضار نمود. استاد به قاضی دادگاه اظهار داشت: تا جاییکه مربوط به من میشود، این مرد دزد نیست. زیرا، من به او پول دادم و او هم برای اینکار، از من تشکر نمود.
دزد پس از اتمام دوره زندان، بهخدمت استاد «شیچیری» رفت، و از رهروان او شد.
مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظری اجمالی بیافکنید، متوجه این موضوع مهم میشوید که، آنها بههیچ وجه مادی نبودند؛ و هیچگاه بهخاطر پول و مادیات راهشان را که مقدّس است، کنار نمیگذاشتند. در این داستان واقعی، وقتیکه دزدی برای سرقت میآید، داخل منزل شخص بزرگی پا میگذارد. دزد بیچاره خبر ندارد که، استاد با گفتار و کردار و پندار نیک خود، دلش را میرباید. شاید در ظاهر دزد از خانه استاد پول را برداشت؛ ولی در باطن دلش را نزد استاد گِرو گذاشت. وقتی دل کسی بصورت گرو، نزد کسی بماند. حتی اگر سالها طول بکشد، بالاخره به مکان اصلیاش باز میگردد. مثل کبوتر جَلدی میماند که آنرا از منزلش دور کنند، بهمحض اینکه کبوتر از داخل قفس آزاد شود، اولین کاری که میکند، پرواز و جهتیابی بهسوی مکان اصلیاش میباشد. در واقع هر کجا که مهر و محبّت باشد، دل انسانها همانجاست. یک موضوع خیلی مهم این است که: دلاوران و جنگجویان با شمشیرهای خود (چه بسا با ریختن خونهای زیاد و خرابی و نابودی) شهرها را فتح میکنند. ولی بزرگان، عُلما و دانشمندان، با عِلم و درایت و مهر و محبّتشان (با آبادانی و خیر و برکت و گشایش) قلب انسانها را تصاحب مینمایند. این موضوع ثابت میکند که؛ هیچ نیرویی کارسازتر از نیروی عِلمی که به همراه معرفت الهی باشد در جهان وجود ندارد، تا بتوان با آن قلب انسانها را تصاحب نمود.
استاد حکیم میفرماید:
«هیچ نیرویی کارسازتر از نیروی معرفتِ الهی که بههمراه علم و عمل باشد، در جهان وجود ندارد.»
استاد حکیم میفرماید:
«هر کجا که مهر و محبّت باشد، دلِ انسانها همانجاست.»
استاد حکیم میفرماید:
«دلاوران و جنگجویان با شمشیرهای خود و با ریختن خونهای زیاد و خرابی و نابودی، شهرها را فتح میکنند؛ ولی بزرگان و عُلما و دانشمندان، با علم و درایت و مهر و محبّتشان، و مخصوصاً با آبادانی و خیر و برکت و گشایش، قلبِ تمامی مردم دنیا را تصاحب مینمایند.»
نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های ذن جامع