دایره تباه کار نود و نه (۹۹)

آرایشگر فقیری خیلی شاد بود. چون چیزی نداشت که نگرانش باشد. او آرایشگر دربار بود و هر روز برای خدمت نزد شاه می‌رفت. آن چنان شاد بود که حتی شاه به او حسد می‌برد و همیشه از وی می‌پرسید راز شادی تو در چیست؟ گوئی که بر ابرها راه می‌روی و بر زمین پا نمی‌نهی چه رازی در این نهفته است؟

آرایشگر فقیر گفت: نمی‌دانم در حقیقت هرگز کلمۀ راز را نشنیده ام. منظورتان چیست؟ من به سادگی شادم. نان هر روزه را معاش می‌کنم و کناره می‌گیرم فقط همین.

روزی شاه وزیرش را که مرد خردمند و عاقلی بود فرا خواند و گفت: «تو باید بدانی که راز شادی این مرد در چیست؟ من که پادشاه بزرگی هستم آن چنان شاد نیستم، اما این آرایشگر فقیر چیزی ندارد و این چنین شاد است.»

وزیر لبخندی زد و گفت او چیزی دربارۀ دایره تباه کار نود و نه (۹۹) نمی‌داند. شما هم آن دایره را نمی‌شناسید. تفاوت اینجاست که او در آن دایره گرفتار نیست، ولی شما هستید. شاه گفت: «مگر این دایره چیست؟

وزیر گفت: ما کاری خواهیم کرد و امشب کیسه ای را که نود و نه (۹۹) سکه در آن است. مخفیانه در خانه آرایشگر می‌گذاریم و بعد خواهیم دید که چه اتفاقی خواهد افتاد. آنگاه هم شما و هم آرایشگر دایره تباه کار را خواهید شناخت. آنها کیسه ای را که نود و نه (۹۹) سکه در آن بود در خانه آرایشگر گذاشتند و روز بعد آرایشگر در جهنمی گرفتار شد در واقع تمام شب را نخوابید. چون سکه‌ها را شمارش می‌کرد. بارها شمرد و شمرد ولی نود و نه (۹۹) سکه بود دور خانه می‌چرخید و دوباره سکه‌ها را لمس می‌کرد و می‌شمرد. او هرگز شمارش این همه سکه را تجربه نکرده بود و نود و نه (۹۹) تا بودن

آنها برای او مشکلی ایجاد کرده بود. زیرا وقتی که شما نود و نه (۹۹) تا دارید می‌خواهید که صد (۱۰۰) باشد.

بنابراین، آرایشگر نقشه می‌کشید که فردا چه بکند تا یک سکه بدست آورد. چونکه در آوردن یک سکه کار مشکلی بود و برای او تقریباً یک ماه طول می‌کشید.

چطور می‌توان یک سکه دیگر را بدست آورد؟ یک سکه یک سکه طلایی!

به دنبال چاره می‌گشت و با خود می‌گفت که یک روز روزه می‌گیرم و یک روز می‌خورم تا بتوانم یک سکه دیگر را بدست آورم و سکه‌ها را کامل کنم.

ذهن کودن است زیرا چیزها را باید کامل کند. نود و نه (۹۹)؟ نه آنها باید صد (۱۰۰) شوند!

روز بعد غمگین و نگران نزد شاه رفت. او دیگر روی ابرها قدم نمی‌زد. به زمین آمده بود و بار سنگینی مثل سنگ بر گردنش آویخته بودند. هر روز اوضاع وخیم‌تر و وخیم‌تر می‌شد. آرایشگر دیگر خوب مالش نمی‌داد و اصلاح نمی‌کرد. به خاطر اینکه روزه می‌گرفت و نائی برای کارکردن نداشت.

عاقبت شاه گفت چه می‌کنی به نظر بی قوت میایی مگر چه حادث شده است؟ آرایشگر پاسخ داد چیزی را باید کامل کنم و برای کامل کردنش روزه می‌گیرم به خاطر این است که بیقوت شده ام. شاه که موضوع را می‌دانست می‌خواست یک سکه طلا را به او بدهد که وزیر گفت: اگر نود و نه (۹۹) او را صد (۱۰۰) کنید دلیلی ندارد که از پی صد و یک (۱۰۱) کردن آن نرود. اگر او «دایره تباه کار را می‌شناخت از همان نود و نه (۹۹) سکه طلا بهره مند می‌شد و به خاطر کامل کردن آنها خود را غمگین و ضعیف نمی‌کرد. بهتر است آن نود و نه (۹۹) سکه طلا را هم از او بگیرید تا به حال اول باز گردد. ای شاه شما نیز در این دایره اسیرید و پادشاهی یک ملک شما را کفاف نمی‌دهد و از پی کامل کردن حاضرید خون‌ها ریخته شود و شب‌ها خواب آسوده نداشته باشید. اگر طبیعت چیزی در اختیارتان قرار داد و شما در «دایره تباه کار» قرارش دادید و بر آن شدید که زیاده بخواهید، خود طبیعت آن را از شما خواهد گرفت؛ چون به جای بهره بری آن را تلف می‌کنید. بهره ببرید خواهد بود؛ اگر زیاده خواهید نشان داده اید که اصلاً نیست که هنوز می‌خواهید و این را طبیعت دوست ندارد.

مهم: وقتی به داستان واقعی بالا بیشتر تعمق می‌کنید متوجه این موضوع خیلی مهم می‌شوید که دایره تباه کار همان وسوسه و حرص و طمع و زیاده خواهی می‌باشد که توسط افکار شیطانی بیرونی به ما انتقال پیدا کرده و بوسیلۀ نیروهای درونی شیطانی که همانا وسوسه، حرص، طمع و زیاده خواهی می‌باشد تغذیه شده و رشد و نمو می‌کند. اگر بخواهید از بندهای دایره تباه کار خلاص شوید باید با توکل به خداوند قادر مطلق، یک دفعه بندهای حرص و طمع و مال اندوزی را پاره کنید زیرا هر چقدر در باتلاق دایره تباه کار بیشتر دست و پا بزنید مطمئن باشید که بیشتر در آن فرو خواهید رفت. سپس تا دیر نشده، علم «دایره تباه کار» را بدست آورید و بوسیله توکل بر خداوند روزی رسان آن را به زباله دان تاریخ بریزید.

وقتی به زندگی بزرگان و حکیمان و فرهیختگان بیشتر تعمق می‌کنیم متوجه این موضوع می‌شویم که آنها دایره تباه کار را می‌شناختند و از آن دوری می‌کردند راز موفقیت آنها هم همین بوده که حرص و طمع را از خود دور می‌ساختند. اگر انسان به مرتبه ای از حکمت و توکل و رضا برسد و بداند که فقط خداوند مهربان و روزی رسان روزی هر مخلوقی را قبل از بوجود آوردنش در نظر گرفته و در موقع لزوم به دستش خواهد رسید؛ مطمئن باشید که آن انسان از دایرۀ تباهکار خلاصی می‌یابد و در طول زندگی اش نه تنها درمانده نخواهد شد بلکه زندگی را با خوشی و شادی الهی به پایان می‌رساند.

در واقع ایمان به خداوند و مقام رضای الهی باعث می‌شود انسان به نور تقوی و پرهیزکاری برسد. زمانی که نور تقوی و پرهیزکاری در سینه انسان بدرخشد، تمامی: وسوسه‌ها، حرص، طمع، افزونه خواهی‌ها، جهل، نادانی، خودخواهی و غیره از آن شخص دور می‌شود. در این زمان است که طبیعت، همۀ امکانات خودش را با احترامات و برکت فراوان به آن شخص خالصانه هدیه می‌کند. در واقع تا زمانی که منبع این همه سخاوت و خیر و برکت و روزی وجود دارد، انسان نباید نگران آینده و روزی خودش باشد. و چون منبع روزی و برکت نزد خداوند متعال می‌باشد پس لزومی ندارد نگران باشید؛ زیرا خداوند قادر مطلق هیچگاه از بین نمی‌رود و تنها اوست که جاویدان و ازلی است. و اوست که بدون تأخیر و کاستی و فراموشی و خسیسی، روزی را به موقع و به طور عادلانه تقسیم می‌کند.

منبع:

کتاب داستان‌های حکمت آموز جامع

استاد محمدرضا یحیایی

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۰ میانگین: ۰]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا