استاد «کونگ دِاری»(Kung Dray) به تناسب توان هر یک از رهروان، وظیفهای در اداره معبد (محل عبادت- عبادتگاه) برای ایشان تعیین کرده بود، تا بدینوسیله آنان را آزمایش کند. عدهای از آنان پس از انجام وظایف و گروهی بدون انجام آنها به گِرد استاد خود جمع میشدند و چگونگی انجام کار خود را به تفصیل شرح میدادند. استاد نیز پس از شنیدن سخنان ایشان، از آنان بسیار تعریف و تمجید مینمود.
از میان این گروه رهروان، عدهای نیز وظیفۀ خود را انجام داده و لحظهای در انجام آنها درنگ نمینمودند، و پس از انجام کار، به تفکر پیرامون آن مینشستند، و خود را غرق کار کرده بودند.
استاد «کونگ دِاری» برخلاف آنچه در ظاهر نشان میداد، کار آنان را دقیقاً زیر نظر داشت، و لیکن برخلاف میل باطنی خویش، هیچگاه محبّتی و یا حتی نیمنگاهی به آنان نمیافکند، ولی آنان انتظار داشتند که از ایشان نیز تعریف و تمجید شود. روزی شخصی از این گروه، به استاد، نسبت بهاین بیاعتنایی و بیعدالتی اعتراض کرد. استاد با لحنی آرام گفت: «ولی دوست من، توجه داشته باشید که من هرگز راضی نخواهم بود که شما را رنجیدهخاطر گردانم، و هر چه از من بخواهید و در توان داشته باشم، به شما خواهم بخشید. اگر شما کار را بهخاطر من انجام دادهاید، بسیار خوب، بیایید و تقاضا کنید، تا از شما تعریف و تمجید نمایم.»
شاگرد نظری به چهرۀ خندان و ملایم استاد انداخت، و از سخن خود شرمسار گشت، و سر به زیر افکند.
مهم: در این داستان واقعی میبینیم، وقتی شاگردانی که برای خودشیرینی پیش استاد میرفتند و از کارهایشان با آب و تاب صحبت میکردند، استاد برای خشنود کردنشان، از ایشان بسیار تعریف و تمجید مینمود. ولی وقتی استاد به شاگردانی که خودشان را در کارهایشان غرق کرده بودند نگاه میکرد، خیلی لذت میبرد؛ ولی بههیچوجه، خوشحالی خود را بروز نمیداد. زمانیکه یکی از شاگردان پیش استاد میآید و از این موضوع که استاد به آنها توجه نمیکند، شکایت میکند. استاد در جواب این شاگرد به او میگوید: اگر واقعاً کار را برای من انجام دادهاید، بیایید و تقاضا کنید تا از شما هم مثل دیگران تعریف و تمجید نمایم. آنزمان در نگاه عمیق استاد به شاگرد، نشانههای عشق و محبّت و تشکر پنهان، نهفته بود، و بهصورت غیر مستقیم و از صمیم قلب میگفت: ای عزیزانم، کارهای خود را بهخاطر رضای خداوند متعال و برای درک بهتر خودشناسی و خداشناسی انجام دهید، که پاداش آن از تعریف و تمجیدهای ظاهری بیشتر است. شاگرد بعد از دریافت پیامهای محبّت و درس الهی از طریق نیروی درونِ (چشم دل و چشم بصیرتِ) استاد، با شرمساری سر خود را به زیر افکند، و با احترام از استاد آگاه و حکیم خود دور شد. زیرا شاگرد جواب سئوال خود را با تمام وجود درک کرد، و به عمق وجودی استاد حکیم و مهربان خود، بیشتر پی برد.
استاد حکیم میفرماید:
«زرنگ ترینِ افراد، کسانی هستند که فقط با خداوندِ بخشنده و مهربان، تجارت میکنند.»
نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های حکمت آموز جامع