«چوانگ تزو» یکی از مریدان «لائو»، سالها در شهری زندگی میکرد. اما روزی ناگهان به مریدانش گفت که باید آنجا را ترک کند.
مریدان گفتند: «مگر چه اتفاقی افتاده که تصمیم به رفتن گرفتهاید؟ دیگر همه شما را میشناسند، مشکلی در اینجا بودن ندارید، و همهچیز راحت و خوب است. در واقع، حالا قادر شدهاید که در این دیار زندگی راحتی داشته باشید. پس چرا میخواهید به جای دیگری بروید؟»
استاد «چوانگ تزو» گفت: «حالا مردم مرا میشناسند، و شهرت من فراگیر شده، و وقتیکه شهرت پیدا شد، شخص باید آگاه باشد؛ چرا که دیر یا زود ، همان مردم بدنامش میکنند. قبل از اینکه آنها مرا بدنام کنند، این دیار را ترک میکنم.»
مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظر اجمالی بیاندازید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم میشوید که؛ آنها بسیار حکیم و آیندهنگر بودند. در واقع، آنها جوّ محیطی را که در آن زندگی میکردند کاملاً میشناختند، و بوسیلۀ حکمتی که از اعماق وجودشان فوران میکرد، آینده را مانند وقایع فیلم سینمایی میدیدند.
از داستان واقعی بالا، چندین نکتۀ مفید را میشود برداشت نمود:
اول اینکه؛ چشماندازِ دید اساتید باتجربه و حکیم، با انسانهای معمولی و حتی شاگردان و سالکین طریقت دانایی، متفاوت است. در واقع شاگردان «مو» میبینند و اساتید باتجربه و حکیم «پیچش مو» را میبینند. یعنی اینکه شاگردان به ظاهر هر چیزی توجّه میکنند، ولی اساتید باتجربه و حکیم، به عمق وجود هر چیزی رِخنه کرده و درونِ آنرا متوجه میشوند.
دوم اینکه؛ همه بهدنبال راحتی و شهرت و مادیات هستند، و از آنها لذت میبرند؛ ولی اساتید باتجربه و حکیم، بهدنبال آرامش درونی برای رسیدن به خودشناسی و خداشناسی و معنویات میباشند.
سوم اینکه؛ همه بهدنبال وابستگیِ دنیوی هستند و ازآنها لذت میبرند؛ ولی اساتید باتجربه و حکیم، در راه رضای خدا، از همه چیزِ خود میگذرند، حتی جان خود را در راه او فدا میکنند؛ و از نقل مکان یا هجرت واهمهای ندارند. در واقع انسانهای فرهیخته و حکیم، این موضوع را میدانند که اگر عدهای از مردم، اطراف یک استاد حکیم را محاصره نمایند، شاید ابتدای کار بهنفع دو طرف باشد، یعنی هم استاد به مأموریت خود که همانا دادن زکات علم یا نشر علم میباشد، میرسد و هم اطرافیان کسب علم و دانش کرده و سطح خود را ارتقاء دادهاند، تا اینکه در نهایت به تکامل الهیشان برسند. ولی این موضوع خیلی مهم و ضروری را نباید فراموش کرد که، همۀ انسانها یکجور نیستند. یعنی همه دنبال کسب فیض نبوده، و با ایمان و پاکی و تقوای الهی، دورِ اساتید باتجربه و حکیم جمع نمیگردند. در واقع بعضی از افراد هم از طرف شیطان بزرگ یا شیاطین و یا شیطونکها میآیند، که هم استاد و هم شاگردان و هم اطرافیان آنها را از راه بهدر نمایند، و از هیچ کوششی هم فروگذار نیستند. یعنی تمامی امکانات خود را بهکار میگیرند تا بتوانند جمع دوستانۀ مابین استاد و شاگرد را خراب نمایند. در واقع، آنها از تکنیکهای منفیِ دنیوی و جهنمی خود که همانا، شهوت، سراب، وسوسه، بیایمانی، بیبند و باری، ناامیدی، شک، پوچی، جهل و نادانی، بیخردی، بیتقوایی، دروغگویی، تهمت، غیبت، فساد، و … غیره میباشد استفاده کرده، و جمع دوستانه و الهی استاد و شاگرد را خراب میکنند. حالا اگر استاد حکیم و دانا بتواند آینده را بوسیلۀ چشم دل و بصیرت خود مشاهده نماید، بهخاطر اینکه جمع دوستانه و الهی آنها خراب نشود، و حرمت و حریم الهی توسط نیروهای شیطانی لکهدار نگرد، توسط نیروی رضای الهی، قبل از وقوع حادثه، دست به هجرت و ترک وطن میزند. اینکار باعث میشود که کسی به گناه نیفتد. این اساتیدِ ایثارگر، از راحتی و حق خودشان میگذرند، تا اینکه کوچکترین صدمهای به اطرافیانشان نرسد. اگر بتوانیم به عمق وجود هرر داستانِ عرفانی رخنه نماییم، میتوانیم قدرت و حکمت و علم الهی را در آیینۀ آن مشاهده و کشفِ شهود کنیم.
استاد حکیم میفرماید:
«زمانیکه ما به فکر استراحت و آرامش و راحتی هستیم، دشمن در حال آمادهباش برای حمله به ما است.»
استاد حکیم میفرماید:
«دام شیطان بسیار خطرناک و فریبنده میباشد.»
نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب ذن جامع