ذن

تحرک – داستان ذن

استاد «چوان بادزی»(Choan Badzi) برای تعلیم فلسفۀ چین، به دهکده‌ای دور افتاده به نام «سونیران»(Soniran) رفت، که مردمی سست‌عنصر و تنبل داشت. وی مشاهده کرد که آنان جز تهیه قوت لایموتی، که مانع از مردن ایشان از گرسنگی می‌شود، هیچ‌گونه کوشش و حرکتی ندارند. آنها فقط آن‌قدر بذر می‌کارند که گرسنگی‌شان برطرف شود، و برای راحتی بیشتر، فقط به‌صورت دِیم بذر می‌افشاندند، زمستان‌ها را زیر آفتاب کم‌رنگ، یا در کنار آتش سپری می‌کردند؛ در نتیجه، کم‌کاری جزیی از غریزۀ‌ ایشان شده بود.
استاد «چوان بادزی» فکر کرد؛ چگونه می‌توان به مردمی که فقط برای رفع گرسنگی خود تلاش می‌کنند، اصول فکری و فلسفی را آموزش داد. پس از کمی فکر کردن، تصمیم جالبی گرفت. او خروسی را گرفت و آن‌را به‌صورت وحشی که بسیار سریع می‌دود، تربیت کرد.
سپس گروه‌ گروه مردم را جمع کرده، و به ایشان چنین گفت: «من این خروس را آزاد می‌کنم، هرکس توانست آن‌را بگیرد، خروس از آن او خواهد بود.»
مردم به طمع به‌چنگ‌آوردن خروس، صبح تا شب به‌دنبال آن می‌دویدند، و تمام زمستان کارشان همین بود.
بهار همان سال، استاد «چوان بادزی» اولین کلاس فلسفۀ خود را شروع کرد.

مهم: وقتی به زندگی بزرگان نظری اجمالی بی‌افکنید، متوجۀ این موضوع خیلی مهم می‌شوید که، آنها به‌قدری زیرک و باهوش و کاردان و حکیم و دانا بودند که می‌توانستند با عقل و درایتی که دارند، مشکلات را خیلی راحت پشت سر بگذارند.
در این داستان واقعی، وقتی‌که استادی دانا به دهکده‌ای دور افتاده برای تعلیم و تربیت می‌رود، مشاهده می‌کند که مردمشان بی‌حال بوده، و هیچ‌گونه کوشش و حرکتی ندارند. حتی برای امرار معاش خود، حداقل توان خود را استفاده می‌نمایند، آن‌هم به اندازه‌ای که زنده بمانند. به‌همین‌ خاطر استاد حکیم، برای تقویت روحیه مردم، نقشه‌ای حساب‌شده می‌کشد. استاد کارش را از آنجا شروع می‌کند که یک خروس را طوری آموزش می‌دهد که وحشی و پُر تحرک است. پس، مردم را جمع کرده و به آنها می‌گوید که اگر کسی بتواند این خروس را بگیرد، آن خروس مال او می‌گردد. و در همان لحظه، خروس را آزاد می‌کند. خروس به‌قدری زرنگ بود که تمام مدت زمستان، حتی یک‌نفر هم نتوانست آن‌را بگیرد. ولی در عوض تمامی مردم به تلاطم و جست‌وخیز و کوشش وادار شدند، و همگی آنها به‌نحوی مزه فعالیت و کوشش و حرکت و ورزش را چشیدند، و همین‌کار باعث شد که مردم تنبل و بی‌حال دهکده، به مردمی پُر تحرک و بانشاط و فعال تبدیل شوند. وقتی زمستان تمام شد و بهار رسید، استاد خردمند اولین کلاس تعلیم‌و تربیت خود را افتتاح نمود. زیرا مردمی‌که فعال هستند و پُر تحرک، فکرشان هم آمادگی فراگیری علوم را دارد.
در بعضی از داستان‌های عرفانی، علاوه بر معنی ظاهری داستان، یک معنی درونی و عمیق هم وجود دارد. در این داستان واقعی، منظور از دهکده‌ای دور افتاده، یعنی افرادی‌که از شناخت خود و پیرامون خود (خودشناسی) دور افتاده‌اند. منظور از استاد که برای تعلیم‌و تربیت به دهکده‌ای دور افتاده می‌رود، یعنی از طرف خداوند، پیام‌آوری برای هدایت و راهنمایی مردم جاهل فرستاده شده است. منظور از مردمی سست‌عنصر و تنبل،‌ یعنی اشخاصی‌که در این دنیای مادی مشغول تن‌پروری هستند. منظور از خروس، یعنی فعالیت‌های معنوی که از طرف پیام‌آوران برای هدایت مردم و خلاص ‌شدن آنها از مادیات و تن‌پروری و رفتن به‌سوی معنویات (عبادت و بندگی خداوند – نماز – خداشناسی) و فعالیت و کوشش می‌باشد. منظور از تمام مردم به‌دنبال خروس دویدن در تمام فصل زمستان برای گرفتن آن، یعنی مردم به‌دنبال فعالیت‌های معنوی (عبادت و بندگی خداوند – نماز – خداشناسی) می‌دویدند، که شاید به آن برسند؛‌ و فصل زمستان که سَمبل جهل و تاریکی و تنبلی می‌باشد، به فعالیت و کوشش و تحرک و خلاصی از جهل برای مردم می‌گذرد‌، و زمستان عمر خود را از بطالت و بیهودگی درمی‌آورند. منظور از بهار همان سال، استاد اولین کلاس خود را افتتاح کرد،‌ یعنی مردم بعد از پشت‌سر گذاشتن فصل زمستان (جهل و نادانی و تنبلی) وارد مرحله فصل بهار (روشنایی و دانایی و حکمت و فعالیت) شدند. وقتی استاد (پیام‌آور) دید که مردم واقعاً می‌خواهند علم و معرفت خودشان را بالا ببرند، لذا کلاس تعلیم‌و تربیت خود را در بهترین موقع که فصل بهار و شکوفایی و لطافت طبیعت و آمرزش و رحمت الهی می‌باشد، آغاز می‌کند، و آن شروع حرکت به‌سوی سیر الی‌الله (خودشناسی و خداشناسی) می‌باشد.
در این وادی، هر کسی‌که تقوایش بیشتر باشد، و نیّتش پاک‌تر و گفتارش خالص‌تر و عملش کامل‌تر، چهره‌اش نورانی‌تر بوده، و از رحمت بی‌کران الهی بیشتر بهره خواهد برد.

استاد حکیم می‌فرماید:
«سجادۀ مؤمن، باند پرواز به‌سوی ملکوتِ خداست.»

استاد حکیم می‌فرماید:
«نماز، دِژ محکمی برای جلوگیری از ورودِ شیطان به حریمِ دلِ انسان می‌باشد.»

استاد حکیم می‌فرماید:
«دنیا، سکویی برای پرواز به‌سوی ملکوت خداست.»

استاد حکیم می‌فرماید:
«وارد شدن به طریقت دانایی و هنرهای رزمی جامع، مستلزمِ داشتن پنج خصلت مردانه ستاره قدرت، یعنی: پاکی، صداقت، صبر، استقامت، و تواضع (احترام)، می‌باشد.»

نوشته ی: استاد محمدرضا یحیایی – کتاب داستان های حکمت آموز جامع

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۰ میانگین: ۰]

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا